ماه بنی هاشم

تو این پست القاب حضرت عباس (ع) رو گذاشتم

- قمر بنى‏هاشم

بهره‏ مندى بسیار عباس از جمال و جلال و سیماى سپید و زیبا و سیرت سبز و نورانى، زمینه ‏ساز این لقب است.

2- باب الحوائج

کریمى از دودمان کریمان که چون حاجتمندى سوى او روى کند، خواسته‏ هایش را برآورده مى‏سازد.

3- طیار

بیانگر مقام و عظمت‏ حضرت عباس(علیه السلام) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.

4-  الشهید

شهادت، که نشان نمایان ابوالفضل(علیه السلام) است و در چهره حیات او درخشندگى بسیار دارد، زمینه ‏ساز این لقب است.

5- سقا

دلاورى عباس (علیه السلام) در صحنه هاى حیرت‏ آور آب‏رسانى به تشنگان، سبب این لقب شد.

 

حرف دل با آقا

 

مولا ، یا صاحب الزمان 


با یادت آرام می گیرم،نمازت را سحرگاهان در آرامش و سکوت می خوانم،با ذکر دعاها و زیارتت زنده می شوم و با شنیدن نام زیبایت می گریم.هفته ام را به امید جمعه ات آغاز می کنم،صبح های جمعه به امید دیدارت از خواب برمیخیزم و بعد از ظهرها در غم نیامدنت با آسمان شریک می شوم.
آدمیان انتظار می کشند،انتظار دوست،انتظار دیدار مجدد،اما انتظار کسی که چیزی جز خوبی و عظمت و زیبایی و کمال از او نشنیده ای شیرین ترین انتظار است.
پس مولای من منتظرانت را بیش از این چشم انتظار آمدنت نگذار،بیا دل های بی قرار آنان را تسکین ده،بیا حکومت عدل الهی را گسترش ده،بیا کفر و سیاهی و ظلمت را ریشه کن نما.
چشمانم را به تقویم جمعه ی این هفته میدوزم و از معبودم می خواهم که انتظار ما منتظران را پایان دهد. 


به امید خدا،قرار ما این جمعه، مولا یا صاحب الزمان.

از کرامات امام رضا(ع) : نام من رضاست

نام من رضاست

شفایافته: آندره (رضا) سیمونیان
اهل ازبکستان، مقیم همدان
نوع بیمارى: لال
آندره ـ آندره!
شنید که کسى او را به نام صدا مى کند. صدایى که از جنس خاک نبود آبى بود، آسمانى بود، آندره از خواب بیدار شد.
نگاهش بى تاب و هراسان به هر سو دوید، اما همه در خواب بودند. جز خادم پیرى که کمى آن سوتر ایستاده بود و خیره نگاهش مى کرد. پیرمرد که متوجه حالات آندره شده بود به سویش آمد و با لبخندى مهربان روبه روى او ایستاد:
ـ چى شده پسرم؟ آندره سکوت کرد، اما دلش هواى فریاد داشت؛ هواى گریه. دوست داشت خودش را در آغوش پیرمرد بیاندازد و گریه کند، از ته دل فریاد برآورد، شیون کند. بغض بد جورى گلویش را گرفته بود، دلش مى خواست آن را بترکاند و عقده هایش را خالى کند.
پیرمرد روبه روى او نشست. دستى به شانه اش زد و دوباره پرسید:چیزى شده؟ آندره وامانده از خواب، خود را در آغوش پیرمرد انداخت، دیگر طاقت نیاورد. هاى هاى گریه کرد، پیر مرد دستى به پشت آندره زد و گفت:
ـ گریه نکن فرزندم، فریاد بزن، گریه عقده ها رو خالى مى کند، درد رو تسکین مى ده، گریه کن. آندره همچنان مى گریست. حالا دیگر همه بیدار شده بودند و با نگاههاى پر سؤال، آندره را مى نگریستند، پیرمرد پرسید: چى شده؟ تعریف کن.
آندره خودش را از آغوش پیرمرد کند، تکیه اش را به دیوار داد و نگاه خویش را به آسمان دوخت. آبى آسمان با همه ستارگان در نگاهش ریخت، دسته اى کبوتر از برابرش گذشتند و در پهنه آسمان گم شدند. آندره نگاهش را بست و بى آن که جواب پیرمرد را بدهد در دل گفت: اى کاش هرگز بیدار نمى شدم.
صداى پیرمرد را شنید، باز مى پرسید: چرا حرف نمى زنى ؟ بگو چى شده؟ خواب دیدى ؟ تعریف کن! آندره چشمانش را گشود و نگاهش را در نگاه مهربان پیرمرد دوخت و با زبان اشاره به او فهماند که حرف زدن نمى تواند. پیرمرد غمگین از جابرخاست، سعى کرد بغض و اشکش را از آندره پنهان نماید.
رو گرداند و پشت به او دور شد. آندره دید که شانه هاى پیرمرد مى لرزید. آندره مسلمان نبود، اما پس از قطع امید از همه جا، به درگاه امام رضا(ع) آمده بود، بارها از خود پرسیده بود: آیا امام(ع) با وجود آن همه دردمند و حاجتمند مسلمان، نظرى هم به بنده خداى مسیحى خواهد داشت؟ بعد خود را نوید داده بود که بى شک حاجتش روا خواهد شد.
پس با امید به التجا نشسته بود. پدر چه شوق و شعفى داشت. مادر در پوست خود نمى گنجید، پس از سالها دورى و فراق قرار بود به ایران برگردند و خویشانى که شاید هیچ کدامشان را ندیده بودند، اینک ببینند. شوق دیدار این سرزمین را داشتند، آنها راهى شدند از مرز که گذشتند دیگر سر از پا نمى شناختند، پدر و مادر با شوق جاى جاى سرزمین ایران را به فرزندان نشان مى داد و با ذوقى فراوان از خاطرات دورش تعریف مى کرد.
آن قدر غرق در شعف و شادمانى بود که اصلاً متوجه تریلى سنگینى که با سرعت از روبه رو مى آمد نشد و تا به خود آمد صداى فریاد جگر خراش زن و فرزندانش با صداى مهیب برخورد تریلى و اتومبیل او در آمیخت.
پدر و مادر آندره در دم جان سپردند و آندره و النا به بیمارستان منتقل شدند. بعد از بهبودى، النا طاقت این سوگ بزرگ را نیاورد و عازم ازبکستان شد. اما آندره با همه اصرار خواهرش با او نرفت و تصمیم گرفت در ایران بماند.
آندره در اثر شدت تصادف قدرت تکلمش را از دست داده بود. آن که سرنوشت آندره را رقم مى زد پاى او را به منزل زن و مرد جوانى کشاند که پس از گذشت سالها ازدواج هنوز صاحب فرزندى نشده بودند.
پدر و مادر جدید آندره براى بهبودى او از هیچ تلاشى فرو گذار نکردند، اما تو گویى سرنوشت او این چنین رقم خورده بود که لال بماند. آندره هر روز مشاهده مى کرد که پدر و مادر خوانده اش بعد از راز و نیاز به درگاه خداوند طلب شفاى او را از خدا مى کردند. او هم با دل شکسته اش رو به خدا طلب شفا مى کرد.
سالها گذشت آندره بزرگتر شده بود و در مغازه ساعت سازى مشغول به کار گردید و بر اثر دردى که داشت گوشه گیر و منزوى شده بود. روزى پدر با چشمانى اشکبار به سراغش آمد و گفت:
ـ درسته که همه دکترها جوابت کرده اند، اما ما مسلمونا یک دکتر دیگر هم داریم که هر وقت از همه جا ناامید مى شیم مى ریم سراغش، اگر تو بخواى مى برمت پیش این دکتر تا ازش شفا بگیرى .
آندره نگاه پر تمنایش را به پدر دوخت، چهره پدر در برابر نگاه گریان او درهم مغشوش و گم شد. این اولین بارى بود که آندره چنین مکانى را مى دید. هیچ شباهتى به کلیسایى که او هر یکشنبه همراه پدر و مادر و خواهرش مى رفت نداشت. حرم پر از جمعیت بود، همه دستها به دعا بلند بود، پرواز کبوتران بر بالاى گنبد طلایى امام، توجه آندره را سخت به خود جلب کرده بود.
پدر، آندره را تا کنار پنجره فولاد همراهى کرد، بعد ریسمانى بر گردن او آویخت و آن سر طناب را به پنجره فولاد بست. آندره متحیر به پدر و حرکات و اعمال او نگاه مى کرد و با خود مى گفت این دیگر چه نوع دکترى است؟ پدر که رفت، آندره خسته از راه طولانى بر زمین نشست و سر را تکیه دیوار داد و به خواب رفت.
نورى سریع به سمتش آمد، سعى کرد نور را بگیرد، نتوانست، نور ناپدید شد، دوباره نورى آن جا مشاهده کـرد که به سـویش مى آیـد، از میان نـور صـدایى شـنیـد، صدایى که او را با نام مى خواند: ـ آندره! آندره!
بى تاب از خواب بیدار شد، شب آمده بود با آسمانى مهتابى ، حرم در سکوتى روحانى غرق شده بود، خادم پیر کمى آن سوتر ایستاده بود و او را مى نگریست.
ساعت حرم چند بار نواخت، آندره دلش مى خواست باز هم بخوابد و آن نور را ببیند و آن صداى ملکوتى را بشنود، خادم پیر به سمت او مى آمد. همان نور بود. آبى ـ سبز ـ سفید ـ نه نمى توانست تشخیص بدهد، نورى بود به همه رنگها، مرتب به سمت او مى آمد و باز دور مى شد، آندره مانده بود متحیر، هر بار دستش را دراز مى کرد تا نور را بگیرد، اما نور از او مى گریخت.
ناگهان شنید که از میان نور صدایى برخاست، صدایى که از جنس خاک نبود، آبى بود، آسمانى بود، صدا او را به نام خواند: آندره! آندره!
خواست فریاد بزند، نتوانست نور ناپدید شد، آندره دوباره از خواب بیدار شد، همان پیرمرد با تحیر به صلیب گردنش نگاه مى کرد: تو ... تو مسیحى هستى ! آندره با سر پاسخ مثبت داد.
پیرمرد صلیب را از گردن او گشود، با دستمالى عرق را از سر و رویش پاک کرد و بعد سر او را روى زانویش گذاشت و گفت: راحت بخواب. آندره پلکهایش را روى هم گذاشت، خواب خیلى زود به سراغش آمد. باز نورى دیگر این بار سبز سبز، به خوبى مى توانست تشخیص بدهد.
نور به سمتش آمد و از میانه آن صدایى برخاست. نامت چیست؟ تکانى خورد. متحیر بود شنیده بود که او را به نام صدا کرده بود. پس دلیل این سؤال چه بود؟ شگفت زده وامانده بود از پاسخ، از نور صدایى دیگر برخاست: نامت را بگو: آندره اشاره به زبانش کرد که قادر به تکلم نیست.
از میانه نور دستى روشن بیرون آمد. حالا بر زبان آندره کشید و گفت: حالا بگو نامت چیست؟ آندره آرام آرام زبان گشود گفت: آن ... آند ... آندر ... اما نتوانست نامش را کامل بگوید.
دوباره از میان نور صدایى شنید که: بگو، نامت را بگو. آندره دهان باز کرد و با صداى مؤکد فریاد زد: اسم من رضاست، رضا ... رضا همچون بلمى بر امواج دستها مى رفت، لباسش هزار پاره شده بود، هزار تکه براى تبرک.
نقاره خانه با شادى او همنوا شده بود و مى نواخت، چه معنوى و روحانى چه پر عظمت و جاودانه

فواید دعا برای امام زمان (عج)

دعا برای آن حضرت موجب دعا کردن متقابل امام عصر (عج) برای دعا کننده است



دعا برای  فرج موجب فرج خواهد شد.

 موجب زیاد شدن نعمتهای پروردگار می شود.

 این دعا اظهار محبت باطنی به آن حضرت ع می شود.

 علامت انتظار دعا کننده است.

 دعا برای فرج سبب نارحتی واضطراب شیطان می شود.

 موجب نجات از فتنه های آخر الزمان وسالم ماندن از هلاکت روحی است.

 دعا برای فرج امام ادا بعضی از حقوق آن حضرت بر شیعیان است .

 دعا برای فرج تعظیم در برابر پروردگار وبزرگداشتن دین است.

 دعا برای آن حضرت موجب دعا کردن متقابل امام عصر عج  برای دعا کننده است

 دعا برای فرج موجب استجابت دعاهای شخص دعا کننده است

 دعا برای فرج ادا اجر رسالت پیامبر اکرم )ص( است

 موجب آ مرزیده شدن گناهان می شود.

 دعا برای فرج انشالله موجب تشرف به محضر مقدس حضرت بقیه الله ع   در خواب یا بیداری می شود.

 دعا کننده اگر قبل از  ظهور آن حضرت از دنیا برود برای یاری آ ن حضرت در وقت ظهور به دنیا باز گردد

برای دعا کننده راه رسیدن به مقام برادری با پیامبر اکرم )ص( باز شده وبه ان مقام می رسد .

دعا برای فرج وفا  نمودن به عهد وپیمان با پروردگار وائمه هدی )ع (است.

 دعا کننده برای فرج به ثوابهای احسان به والدین حقیقی) ائمه (می رسد

دعا کننده برای فرج به ارزشهایی که برای رعایت کننده  امانت مهدی عج مقرر شده می رسد

دعا برای فرج موجب درخشش بیشتر نور معرفت امام زمان ع در قلب انسان می شود.

دعا برای فرج موجب طول عمر انسان می شود.

 دعا کننده برای فرج به ثوابهایی که برای طالب علم نوید داده شده خواهد رسید.

 دعا کننده برای فرج را ائمه هدی )ع( به خوبی ورستگاری خواهند شناخت.

 هنگام مرگ به دعا کننده فرج بشارت خوب داده وبا او مدارا می کنند.

 دعا کننده برای فرج خواهد توانست با امیر المونین) ع( ودر درجه ان حضرت در روز قیامت قرار گیرد.

 دعاکننده بر فرج  در مسیری قرار خواهد گرفت که دوست داشتنی ترین خلق نزد پروردگار خواهد شد.

 خداوند متعال او را در عبادت یاری می نماید.

  دعا برای فرج ثواب یاری  مظلوم نمودن را دارد.

بواسطه او که دعا می کند بلاها از مردم دیگر برطرف می شود.

 دعا کننده برای فرج نوری خواهد داشت که روز قیامت برای دیگران درخشش می کند.

 شفاعت او  را در حق هفتاد هزار گنه کار خواهند پذیرفت.

  مادامی که انسان مشغول به دعا برای فرج است رحمت خاص الهی بر او سایه افکنده وعنایت

 ورحمت بر او نازل شود.

در دعا برای فرج ثواب خیر خواهی برای مومن نهفته است

 مجلسی که برای تعجیل فرج درآن دعا می شود محل حضور ملائکه است وملائکه

نیز دعا کنند گان را در دعا کمک می کنند.

 خداوند متعال نزد ملائکه به دعا کننده برای فرج مباهات می فرماید.

 دعاکننده برای فرج مشمول دعای ائمه )ع ( خواهد بود.

 دعا برای فرج اطاعت از اولی الامر است) یکی از دستوراتی است که امام عصر ع به شیعیان صادر فرمودند

موجب خوشحالی رسول خدا )ص ( می شود.

دعا برای فرج با ارزشترین اعمال است.

  دعا برای فرج موجب زائل شدن غم می شود.

 در دعا برای فرج ثواب انتقام خون ابی عبدالله الحسین ع نهفته است.

 برگرفته شده از کتاب مکیال المکارم

اللهم عجل لولیک الفرج

ترتیل کل قرآن کریم با صدای استاد پرهیزگار - به تفکیک سوره (ویژه

تو این پست براتون دانلود سوره های قرآن کریم به تفکیک سوره رو گذاشتم با صدای استاد پرهیزکار

(سوره های کوچک دارای حجم کم و دانلودشان راحت تر است)

1. سورة الفاتحة

2. سورة البقرة

3. سورة آل عمران

4. سورة النساء

5. سورة المائدة

6. سورة الأنعام

7. سورة الأعراف

8. سورة الأنفال

9. سورة التوبة

10. سورة یونس

11. سورة هود

12. سورة یوسف

13. سورة الرعد

14. سورة إبراهیم

15. سورة الحجر

16. سورة النحل

17. سورة الإسراء

18. سورة الکهف

19. سورة مریم

20. سورة طه

21. سورة الأنبیاء

22. سورة الحج

23. سورة المؤمنون

24. سورة النور

25. سورة الفرقان

26. سورة الشعراء

27. سورة النمل

28. سورة القصص

29. سورة العنکبوت

30. سورة الروم

31. سورة لقمان

32. سورة السجدة

33. سورة الأحزاب

34. سورة سبأ

35. سورة فاطر

36. سورة یس

37. سورة الصافات

38. سورة ص

39. سورة الزمر

40. سورة غافر

41. سورة فصلت

42. سورة الشورى

43. سورة الزخرف

44. سورة الدخان

45. سورة الجاثیة

46. سورة الأحقاف

47. سورة محمد

48. سورة الفتح

49. سورة الحجرات

50. سورة ق

51. سورة الذاریات

52. سورة الطور

53. سورة النجم

54. سورة القمر

55. سورة الرحمن

56. سورة الواقعة

57. سورة الحدید

58. سورة المجادلة

59. سورة الحشر

60. سورة الممتحنة

61. سورة الصف

62. سورة الجمعة

63. سورة المنافقون

64. سورة التغابن

65. سورة الطلاق

66. سورة التحریم

67. سورة الملک

68. سورة القلم

69. سورة الحاقة

70. سورة المعارج

71. سورة نوح

72. سورة الجن

73. سورة المزمل

74. سورة المدثر

75. سورة القیامة

76. سورة الإنسان

77. سورة المرسلات

78. سورة النبأ

79. سورة النازعات

80. سورة عبس

81. سورة التکویر

82. سورة الإنفطار

83. سورة المطففین

84. سورة الإنشقاق

85. سورة البروج

86. سورة الطارق

87. سورة الأعلى

88. سورة الغاشیة

89. سورة الفجر

90. سورة البلد

91. سورة الشمس

92. سورة اللیل

93. سورة الضحى

94. سورة الشرح

95. سورة التین

96. سورة العلق

97. سورة القدر

98. سورة البینة

99. سورة الزلزلة

100. سورة العادیات

101. سورة القارعة

102. سورة التکاثر

103. سورة العصر

104. سورة الهمزة

105. سورة الفیل

106. سورة قریش

107. سورة الماعون

108. سورة الکوثر

109. سورة الکافرون

110. سورة النصر

111. سورة المسد

112. سورة الإخلاص

113. سورة الفلق

114. سورة الناس

با امام گستاخانه سخن مگو!

آقای حاج شیخ محمد مهدی تاج اظهار می‌داشتند:

«یکی از حکایاتی که از مسموعات این حقیر است و به انحاء مختلف نیز آن را نقل کرده‌اند، داستان مرحوم شیخ ابراهیم تُرک است.

 

این داستان در کــتاب «التقوی و ما ادریک ما التقوی» که در احوال مرحوم حاج شیخ محمدتقی بافقی یزدی رضوان الله تعالی علیه نوشته شده نیز آمده است، و هم ایشان در کتاب توسّلات یا «راه امیدواران» به ذکر آن پرداخته‌اند.

داستان از این قرار است که شخصی به نام شیخ ابراهیم تُرک به زیارت و آستان‌بوسی حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیهم السلام شرفیاب می‌شود و مدت زیادی در آنجا توقف می‌کند، تا آن که پولش تمام می‌شود و برای مراجعت و تهیه سوغات برای اهل و عیال خود معطل می‌ماند.

با ناراحتی از حرم بیرون آمدم و چون خواستم از صحن بیرون روم ناگاه شیخ جلیل القدری را دیدم و جلو آمد و با من مصافحه کرد و گفت:«صله و انعام حضرت را بگیر و دیگر با امام گستاخانه سخن مگو!»

وی می‌گوید: به منظور تأمین درآمد، مدیحه‌ای درباره یکی از بزرگان شهر (استاندار) ساختم تا از او صله‌ای دریافت کنم، اما بعد به قلبم خطور کرد که در جوار قبر حضرت رضا علیه السلام سزاوار نیست که مداح دیگری باشم و از غیر آن حضرت حاجتی بخواهم.

فوراً استغفار کردم و مدیحه‌ای به نام حضرت رضا علیه السلام ساختم و به حرم مطهر وارد شدم. پس از زیارت عرض کردم: آقا مدیحه‌ای برای شما سروده‌ام و انتظار صله دارم.

آنگاه آهسته آن مدیحه را خواندم. سپس نزدیک ضریح مقدس رفته و بر آن بوسه داده و عرض حاجت کردم. پس از قدری توقف نتیجه‌ای حاصل نشد و صله‌ای دریافت نکردم.

ناراحت شدم. عرض کردم: ای آقا اگر من این اشعار را برای هر کسی غیر از شما می‌خواندم، صله و انعام من حتمی بود، ولی از سوی شما خبری نشد. با ناراحتی از حرم بیرون آمدم و چون خواستم از صحن بیرون روم ناگاه شیخ جلیل القدری را دیدم و جلو آمد و با من مصافحه کرد و گفت:

«صله و انعام حضرت را بگیر و دیگر با امام گستاخانه سخن مگو!»

پس از مصافحه پاکتی را در دستم دیدم، اما از هیبت آن آقا سخنی نگفته و رد شدم. پاکت را که باز کردم مبلغ یکصد و بیست تومان پول در آن بود که تمام مخارج بعدی مرا کفایت کرد.

پس از چند دقیقه از وقوع این ماجرا، برای شناختن آن شیخ بزرگوار نزدیک به صحن رفته و از خادمی که ناظر و شاهد ملاقات من با آن مرد بزرگ بود پرسیدم: این بزرگوار که با من مصافحه کرد که بود؟

او پاسخ داد:

ایشان آقای حاج شیخ حسنعلی اصفهانی هستند که با حضرت رضا علیه السلام ارتباط مستقیم دارند.

منبع: کتاب نشان از بی‌نشان‌ها، مقدادی

خاطره‌ای از زبان امیر مؤمنان، علی علیه السلام

خاطره‌ای از زبان امیر مؤمنان، علی علیه السلام

برای خواندن خاطره روی ادامه مطلب کلیک کنید


نفرین‌

امام علی علیه السلام می‌فرمایند:

روزى رسول خدا –که درود و سلام خداوند برو و خاندان پاکش باد- سراغ مردى از اصحاب را گرفت و پرسید: فلانى در چه حال است؟

گفتند: مدتى است رنجور و بیچاره شده، و چونان مرغ بال و پر شکسته، زار و پریشان گشته [و زندگانى به سختى مى‌گذراند].

حضرت [به حال او ترحم کرد و] برخاست و به قصد عیادت او روانه منزل وى شد .

[مرد بیمار و گرفتار، واقعاً رنجور و مبتلا گشته بود و پیامبر خدا به فراست دریافت که بیمارى و ابتلاى او مستند به یک امر عادى نیست، این بود که] از وى پرسید:

آیا در حق خود نفرینی کرده‌اى؟

بیمار [فکرى کرد و] گفت: بله، همین طور است، من در مقام دعا گفته بودم :

«پروردگارا اگر بناست در جهان آخرت مرا به خاطر ارتکاب گناهانم کیفر دهى، از تو مى خواهم که در کیفر من تعجیل فرمایى و آن را در همین جهان قرار دهى ....»

رسول خدا –صلی الله علیه و آله و سلم- فرمود:  اى مرد! چرا در حق خود چنین دعایى کردى ؟! مگر چه مى‌شد از پروردگار [کریم] هم سعادت دنیا و هم سعادت و نیکبختى سراى دیگر را خواستار مى‌شدى و در نیایش خود این آیه را مى‌خواندى :

                                        «ربنا آتنا فى الدنیا حسنه و فى الاخره حسنه و قنا عذاب النار»

 

مرد مبتلا دعا را خواند و صحیح و سالم گشت و با سلامتى بازیافته همراه ما از منزل جدا شد.

 

متن روایت :

قَالَ عَلىٌ علیه السلام:...  فَبَینَمَا هو جَالِسٌ اِذ سَاَلَ عَن رَجُلٍ مِن اَصحَابِهِ .

فَقالُوا: یَا رَسولَ اللهِ! اِنَّهُ قَد صَارَ مِنَ البَلا کَهَیئَةِ الفَرخِ لا رِیشَ عَلَیهِ فَاَتَاهُ فَاِذَا هُوَ کَهَیئَةِ الفَرخِ مِن شِدَّةِ البَلا.

فَقَالَ: قَد کُنتَ تَدعُو فِى صِحَّتِکَ دُعاءً؟

قَالَ: نَعَم، کُنتُ اَقُولُ: یَا رَبِّ اَیَّمَا عُقُوبَةٍ اَنتَ مُعاقِبى بِهَا فِى الاخِرَةِ، فَعَجِّلها لِى فِى الدُنیا.

فَقَالَ النَبِىُ اَلا قُلتَ: «اَللهُم اتِنَا فِى الدُنبا حَسَنَةً وَ فِى الاَخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذابَ النارِ» ؟

فَقَالَهَا الرَجُلُ فَکَاَنَّمَا نَشَطَ مِن عِقالٍ وَ قَامَ صَحِیحاً وَ خَرَجَ مَعَنا.(1)

 


1- احتجاج ، ص 223؛ بحار، ج 17، ص 293.

ر.ک: خاطرات امیر المومنین ؛ شعبان صبوری

فیلم سیاحت غرب (2)

سری جدید فیلم سیاحت غرب 2 (سرگذشت ارواح پس از مرگ) اقتباس از کتاب سیاحت غرب آقا نجفی قوچانی (جهت دانلود فیلم بر روی ادامه مطلب کلیک کنید)

 * تمامی حقوق این اثر مربوط به موسسه پژوهشی فرهنگی اشراق بابل می باشد.

 

بخش اول (با حجم 30 مگابایت)

بخش دوم (با حجم 30 مگابایت)

بخش سوم (با حجم 36 مگابایت)

سیاحت غرب - داستان زندگی پس از مرگ (صوتی)

داستان زندگی پس از مرگ، برگرفته از کتاب سید حسن قوچانی - صوتی MP3

بخش اول - حج 8 مگابایت

بخش دوم - حجم 8 مگابایت

  *راهنمای دانلود: کلیک راست کرده و گزینه Save target As را انتخاب کنید.