شعله هجران

تا شعلة هجران تو خاموش کنم  ..... بر آتش دل ز صبر، سرپوش کنم 
بسیار بکوشیدم و، نتوانستم  ..... یک لحظه غم تو را فراموش کنم 
ای کاش، دمی دهد امانم این اشک  ..... تا نقش تو را به دیده منقوش کنم 
آخر چه شود، شبی به خوابم آئی  ..... تا جام محبّت تو را نوش کنم 
بنشینی و، در برت، مرا بنشانی  ..... تا زمزمة نوازشت گوش کنم 
گربار دگر مرا در آغوش کشی  ..... صد بوسه بر آن دست و بر و دوش کنم 
از حملة غارت به دلم آتشهاست  ..... این داغ، عیان، ز لالة گوش کنم 
گویند به من، یتیم غارت زده‌ام  ..... ز آن چشمة چشم خویش بر جوش کنم 
دیگر اگر ای پدر نخواهی برگشت  ..... بر خیزم و، پیکرم سیه پوش کنم؟