حداقل سیستم مورد نیاز:
OS: Windows XP, Windows Vista
Memory: 256 MB
CPU: P 1.2GHz
پسورد فایل : www.kamyabonline.com
در علم کلام در جاى خود ثابت شده که پیغمبر الهى کسى است که داراى معجزه باشد و بتواند به اذن خدا کارهایى را که دیگران نمىتوانند انجام دهند و از نظر عقل نیز محال نباشد بدون اسباب و علل مادى و ظاهرى از طریق اعجاز و خرق عادت انجام دهد.
پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله) نیز داراى معجزات زیادى بوده که برخى از آنها از جمله معجزاتى که در مسیر راه هجرت به مدینه از آن حضرت دیده شد، داستان گوسفند ام معبد است که مورخین و اهل حدیث ذکر کردهاند.
گفتهاند: همچنان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و همراهان به سوى مدینه مىرفتند چشمشان از دور به خیمهاى افتاد و آنان براى تهیه آذوقه راه خود را به جانب آن خیمه کج کردند و چون بدانجا رسیدند زنى را در آن خیمه دیدند که با اثاثیه اندکى که داشت در میان آن خیمه نشسته و گوسفند لاغرى هم در پشت آن خیمه بسته است.
از آن زن که نامش "ام معبد" بود گوشت و خرمایى خواستند تا به آنها بفروشد و پولش را بگیرد ولى او گفت: به خدا سوگند خوراکى در خیمه ندارم وگرنه هیچگونه مضایقهاى از پذیرایى شما نداشتم و نیازمند پول آن هم نبودم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بدان گوسفند نگاه کرد و فرمود: اى ام معبد این گوسفند چیست؟
جواب داد: این گوسفند به علت ناتوانى و ضعف نتوانسته به دنبال گوسفندان دیگر به چراگاه برود.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا شیر دارد؟
ام معبد گفت: این گوسفند ضعیفتر از آن است که شیرى داشته باشد!
چیزى نگذشت که شوهر او آمد و چون نزد همسرش شیر دید با تعجب پرسید: این شیر از کجاست؟زن در جواب گفت: مردى این چنین بر اینجا گذشت و داستان را گفت، و چون اوصاف رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را براى شوهرش تعریف کرد آن مرد گفت: به خدا این همان کسى است که قریش وصفش را مىگفتند و اى کاش من او را مىدیدم و همراهش مىرفتم و در آینده نیز اگر بتوانم این کار را خواهم کرد.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزدیک رفت و دست بر پستانهاى گوسفند گذارد و نام خداى تعالى را بر زبان جارى کرد و درباره گوسفندان ام معبد دعا کرد و سپس دستى بر پستان گوسفند کشید و ظرفى طلبید و شروع به دوشیدن شیر کرد تا آن قدر که آن ظرف پر شده و نوشید، آنگاه دوباره دوشید و به همراهان خود داد تا همگى سیر و سیراب شدند و در پایان نیز ظرف را پر کرده نزد آن زن گذارد و پول آن شیر را به ام معبد داده و رفتند.حقیقت تلخ و شیرین مرگ تنها برای موجودات جاندار و دارای روح روی می دهد و برای جمادات هیچگونه مرگ و انتقالی متصور نیست.
اکنون در اینجا چند سوال پیش می آید:
1. آیا سرنوشت مرگ برای فرشتگان الهی نیز مقدر است یا نه؟
2. اگر چنین است، جان آخرین مخلوق خدا، عزراییل و بنا بر روایتی دیگر، اسرافیل، را چه کسی می گیرد؟
3. از آنجا که "مرگ" نیز خلقت پذیر است و آفریدینی،(1) آیا مرگ برای خود "مرگ" نیز ممکن است؟
در پاسخ به سوالات یاد شده باید گفت همه چیز می میرد جز ذات نامیرای او؛ تنها چیزی که هماره باقیست و پابر جا، وجه خداست و بس.
آنگونه که از برخی روایات بر می آید ملک الموت پس از ستاندن جان همه مخلوقات به جز یک فرشته از کارگزاران خدا در جهان هستی، خود نیز به دست حضرت احدیت قبض روح می شود. و اسرافیل آخرین فرشتهای است که از سوی خداوند مرگ را درمىیابد. (نک: سیوطی، الدر المنثور، صص39-37)
و چون زمان آن فرا مىرسد تا مردگان از نو جان گیرند و رستاخیز برپا گردد، ملک دمنده در صور، حضرت اسرافیل، پیش از همه و پس از او جبرئیل و میکائیل زنده می شوند؛ چه آنکه اسرافیل است که به فرمان خداوند نفخه دوم را برای زنده کردن مردگان مىدمد.
«آنچه باقی و پایدار خواهد بود "وجه اللّه" است. امّا گسترهی وجه اللّه را آیه مبارکه "فأینما تولّوا فثمّ وجه اللّه"(2)، « هرجا رو بگردانید آن جا وجه خداست »، بازگو کرده؛ یعنی هر چیز را بنگرید یک بُعد غیر وجه اللّهی دارد که فانی میشود و از بین میرود و یک بُعد وجه اللّهی دارد که از آن جهت ثابت و لایتغیّر است.
وجه اللّه در سراسر عالم ظهور دارد؛ گاهی اطعام یتیم جنبهی وجه اللّهی دارد: "إنّما نطعمکم لوجه اللّه"(3) وگاهی زکات دادن جنبهی وجه اللهی دارد: "و ما ءَاتیتم من زکوةٍ تریدونَ وجهَ اللّه"(4)؛ آنچه به عنوان زکات در راه خدا میدهید وجه خدا را خواسته اید. بنابراین، همهی کردار ما میتواند جنبه وجه اللهی به خود بگیرد؛ مانند: نماز، روزه، اطعام، آموزش، پرورش، نشست و برخاست عبادی. از این رو خداوند صفت "ذوالجلال و الإکرام" را برای وجه اللّه آورده و آن را مکرّم و گرامی داشته است؛ یعنی وجه اللّه اجلّ از آن است که بمیرد؛ گرچه حضرت عزرائیل و حتی خود مرگ نیز در قیامت خواهد مرد: "فیؤتی بالموت فى صورة کبش أملح... فیذبح"(5)؛ مرگ به صورت گوسفندی که سفیدی آن فزونتر از سیاهی است آورده و ذبح خواهد شد، امّا وجه اللّه همیشگی و ابدی است و فنا و هلاک در حریم مقدّس آن راه ندارد.
گفتنی است، جلوهی اتمّ وجه اللّه پیامبران و پیشوایان دین (علیهمالسلام) هستند؛ چنانکه در احادیث فراوانی بدین معنا تصریح شده است؛ چنانکه امام باقر (علیهالسلام) میفرماید: "نحن وجه اللّه نتقلّب فى الأرض بین أظهرکم و نحن عین اللّه فى خلقه ویده المبسوطة بالرحمة علی عباده"(6).
بنابراین، وجه اللّه که فرمان الهی باشد همیشه زنده است و ائمه طاهرین جلوه گاه این فرمان هستند.»(7)
و هر چیزی جز این، فانی و گذراست.
دانلود | با حجم : 961 کیلوبایت
دانلود | با حجم : 70 کیلوبایت
شیخ أبومنصور أحمدبن علی بن ابیطالب طَبَرْسِی روایت میکند از هشام بن حکم که گفت: ابن أبی العَوْجاء، و ابوشاکر دیصانی زندیق، و عبدالمَلِک بصری و ابن مُقَفَّع در بیت الله الحرام اجتماع نمودند، و به حُجَّاج مسخره میکردند، و به قرآن طعنه میزدند.
ابن أبیالعَوجاء گفت: بیائید تا هر کدام از ما رُبْعی از قرآن را نقض کند، و میعاد ما سال آینده در همین موضع باشد! در اینجا با هم گرد میآئیم در حالی که هم? قرآن را نقض کردهایم. زیرا در نقض قرآن، إبطال نبوّت محمّد است، و در ابطال نبوّت او إبطال اسلام و اثبات مدّعای ما خواهد بود.
همه با هم پیمان نهادند، و بر این مهمّ اتّفاق کردند، و از یکدیگر متفرّق گردیدند. و چون سال دیگر بهم رسید در بیت الله الحرام مجتمع گشتند، و ابن أبیالعوجاء گفت: از روزی که ما از هم جدا شدیم من در این آیه فکر کردهام: فَلَمَّا اسْتَیْئَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیّاً(1).
برای خواندن ادامه مطلب روی ادامه مطلب کلیک کنید
ادامه مطلب ...آیهی کریمهی "بسم الله الرحمن الرحیم" که سر فصل 113 سورهی قرآن کریم است و در سوره مبارکهی "نمل" افزون بر آغاز سوره، در طلیعهی نامهی حضرت سلیمان (علیهالسلام) به ملکهی سبأ نیز آمده است(1)، 114 بار نازل شده است، نه این که یک بار نازل شده باشد و به دستور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سرفصل سور قرآنی قرار گرفته باشد.
در عصر نزول وحی، فرود آمدن آیهی کریمهی "بسم الله الرحمن الرحیم" به عنوان اولین آیهی سورهی جدید، نشانهی پایان پذیرفتن سورهی پیشین و آغاز نزول سورهی پس از آن بود: "وإنما کان یُعرف انقضاء السورة بنزول "بسم الله الرحمن الرحیم" ابتداءً للأخری"(2).
نزول مکرّر آیهی "بسم الله..." نشانهی اختلاف معنا و تفسیر آن در هر سوره است. آیات "بسم الله..." در سراسر قرآن کریم گرچه از نظر لفظی یکسان است، لیکن از نظر معنوی و تفسیری گوناگون و در نتیجه "مشترک لفظی" است(3).
برای خواندن ادامه مطلب روی ادامه مطلب کلیک کنید
به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند:
فلان جوان که در نماز جماعت شما حاضر میشود چشمچران است و به نامحرم نگاه میکند.
حضرت فرمود: او را به حال خود واگذارید که این نماز جماعت سبب ترک این عادت زشتش میشود.
بعد ازمدتی به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر دادند که آن جوان موفق به توبه از آن عادت زشت شده است.
سالی در مدینه قحطی و خشکسالی بود و مردم در صحرا و بیابان میرفتند و دعا میکردند، نماز میخواندند، شخصی میگوید من غلامی را در خلوت و تنهایی دیدم که نماز میخواند و عبادت میکرد، از خشوع و گریهای که میکرد و مناجاتی که با حق کرد و از دعائی که کرد بارانی آمد که مجذوب او شدم و شک نکردم که آمدن باران از دعا و نماز او بوده است، لذا دنبالش را گرفتم هر جور هست من باید این غلام را در اختیار بگیرم و صاحب او شوم برای اینکه غلام او بشوم. دنبال او را گرفتم، آمد و آمد و رفت به خانهی امام زین العابدین (علیه السلام).
این شخص رفت خدمت حضرت سجاد (علیه السلام) و گفت: آقا شما یک غلامی دارید من این غلام را میخواهم از شما بخرم، نه برای اینکه غلام من باشد، میخواهم او مخدوم من باشد و من میخواهم خدمتگزار او باشم، منتگذار و آن را به من بفروش. حضرت فرمود: آن را به تو میبخشم. تا بالاخره آن غلام را حاضر میکنند حضرت میگوید همین را میگویی؟ شخص میگوید: بله. حضرت میفرماید: ای غلام، این شخص مالک تو است، غلام یک نگاه حسرت باری به من کرد و گفت: تو که بودی که آمدی و مرا از مولایم جدا کردی؟
شخص میگوید: من به او گفتم قربان تو؛ من تو را نگرفتم برای اینکه خدمتگزار خودم قرار بدهم من تو را گرفتم برای اینکه خدمتگزار تو باشم برای اینکه من در تو چیزی دیدم که در کسی دیگر ندیدهام، من جز برای اینکه خدمتگزار باشم هیچ قصد و غرضی نداشتم من میخواهم از محضر تو استفاده بکنم و بهره ببرم بعد جریان را به او گفتم، تا سخن من تمام شد رو کرد به آسمان و گفت: خدایا این رازی بود بین من و تو، من نمیخواستم بندگان تو اطلاع پیدا کنند حالا که بندگانت را مطلع کردهای خدایا من را ببر، همین را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد. داستان راستان
هر وقت هنگام نماز می رسید امیرالمؤمنین - علیه السّلام - حال اضطراب و تزلزل پیدا می کرد. عرض می کردند شما را چه می شود که اینقدر ناراحتید. می فرمود: وقت امانتی که خداوند بر آسمان و زمین عرضه داشت و آنها امتناع از حمل آن ورزیدند، رسیده. در جنگ صفین تیری بر ران مقدسش وارد شد هر چه کردند در موقع عادی خارج نمایند نتوانستند، از شدت درد و ناراحتی آن جناب.
خدمت امام حسن - علیه السّلام - جریان را عرض کردند. فرمود: صبر کنید تا پدرم به نماز بایستد زیرا در آن حال چنان از خود بیخود می شود که به هیچ چیز متوجه نمی گردد. به دستور حضرت مجتبی در آن حال تیر را خارج کردند.
بعد از نماز علی - علیه السّلام - متوجه شد خون از پای مقدسش جاری است. پرسید چه شد؟ عرض کردند تیر را در حال نماز از پای شما بیرون کشیدیم.
انوار نعمانیه، ص 342.
در یکی از ماههای رمضان با چند تن از رفقاء از ایشان (محدث قمی) خواهش کردیم که در مسجد گوهرشاد اقامهی جماعت را بر معتقدان و علاقهمندان، منت نهد، با اصرار و ابرام این خواهش پذیرفته شد و چند روز نماز ظهر و عصر در یکی از شبستانهای آنجا اقامه شد و بر جمعیت این جماعت روز به روز میافزود هنوز به ده نرسیده بود، که اشخاص زیادی، اطلاع یافتند و جمعیت فوق العاده شد؛ یک روز پس از اتمام نماز ظهر به من که نزدیک ایشان بودم، گفتند: من امروز نمیتوانم نماز عصر بخوانم رفتند و دیگر آن سال را برای نماز جماعت نیامدند در موقع ملاقات و استفسار از علت ترک نماز جماعت گفتند: حقیقت این است که در رکوعِ رکعت چهارم، متوجه شدم که صدای اقتداکنندگان که پُشت سر من میگویند «یا الله یا الله ان الله مع الصابرین» از محلی بسیار دور به گوش میرسید، این توجه که مرا به زیادتی جمعیت متوجه کرد، در من شادی و فرحی تولید کرد و خلاصه خوشم آمد که جمعیت این اندازه زیاد است، بنابراین من برای امامت، اهلیت ندارم.
فوائد الرضویّه، ج1، مقدمه محمود شهابی.
تا شعلة هجران تو خاموش کنم ..... بر آتش دل ز صبر، سرپوش کنم
بسیار بکوشیدم و، نتوانستم ..... یک لحظه غم تو را فراموش کنم
ای کاش، دمی دهد امانم این اشک ..... تا نقش تو را به دیده منقوش کنم
آخر چه شود، شبی به خوابم آئی ..... تا جام محبّت تو را نوش کنم
بنشینی و، در برت، مرا بنشانی ..... تا زمزمة نوازشت گوش کنم
گربار دگر مرا در آغوش کشی ..... صد بوسه بر آن دست و بر و دوش کنم
از حملة غارت به دلم آتشهاست ..... این داغ، عیان، ز لالة گوش کنم
گویند به من، یتیم غارت زدهام ..... ز آن چشمة چشم خویش بر جوش کنم
دیگر اگر ای پدر نخواهی برگشت ..... بر خیزم و، پیکرم سیه پوش کنم؟
ای چشمه نور ، انشعاباتت کو ؟ ای خانهات آباد ، خراباتت کو ؟ در شهر نشانهای ز تبلیغ تو نیست ای عشق! ستاد انتخاباتت کو ؟ .................... غیر از دلت، دلم به دلی دل نمیدهد چشمم به جز به چشم تو چشمانتظار نیست .................... عصری است غریب و آسمان دلگیر است افسوس برای دل سپردن دیر است هر بار بهانهای گرفتیم و گذشت عیب ازمن و توست، عشق بیتقصیر است ............................ ای ماه برآ که راه را گم کردیم حتی سر چشمه هم تیمم کردیم ای وای قرار بود آدم باشیم اما سر راه ، میل گندم کردیم |
وی پس از گذراندن مقدمات و سطوح حوزه ، در 23 سالگی به درس خارج آیات عظام : ابوالقاسم خویی ، میرزا حسن بجنوردی ، سید حسن حکیم و پدرش آیت الله سید محمد تقی بحرالعلوم را یافت و به مدارج عالی علمی دست یافت.
وی درنجف و سایر مناطق شیعه نشین عراق به عنوان یکی ازمراجع تقلید مطرح بود و در مسجد شیخ طوسی به درس و بحث مشغول بود .
او همزمان با تحصیل ، به تدریس ، تالیف و تاسیس مراکز عام المنفعه پرداخت و بنیادهایی برای تحقیق ، چاپ و اهدای کتاب های شیعی پایه گذاری کرد.
آیت الله بحرالعلوم پس از وفات آیت الله خویی ، با فشارهای گوناگون از جانب رژیم بعثی عراق مواجه شد تا به عنوان مرجعیت عربی وابسته به رژیم حزب بعث همکاری کند، اما این فقیه سترگ، هیچ گاه سر تسلیم درمقابل آنان فرود نیاورد .وی درنجف و سایر مناطق شیعه نشین عراق به عنوان یکی ازمراجع تقلید مطرح بود و در مسجد شیخ طوسی به درس و بحث مشغول بود . در این میان تالیفات متعددی ازایشان به چاپ رسید که تحقیق کتاب تلخیص الشافی شیخ طوسی در 4 جلد ، الجهاد فی الاسلام و تحقیق کتاب الفوائد الرجالیه در 4 جلد از آن جمله است.
سرانجام آن فقیه خدمتگزار دین دراول تیرماه 1380 ش برابر با 29 ربیع الاول 1422 ق در72 ساگی بر اثر مرگ مشکوکی در نجف اشرف درگذشت و رژیم عراق پیکرش را بی درنگ و بدون هرگونه تشییع و مجالس بزرگداشت ، مظلومانه و غریبانه در مسجد محل درسش به خاک سپرد.
پس تا میتوانید تقوای الهی پیشه کنید و گوش دهید و اطاعت نمایید و انفاق کنید که
برای شما بهتر است؛ و کسانی که از بخل و حرص خویشتن مصون بمانند رستگارانند!
شرک، تنها گناه نابخشودنی
خداوند، شرک به او را نمیآمرزد؛ (ولی) کمتر از آن را برای هر کس بخواهد (و شایسته
بداند) میآمرزد. و هر کس برای خدا همتایی قرار دهد، در گمراهی دوری افتاده است.
هیچ تلاشی بی ثمر نیست!
و اینکه تلاش انسان بزودی دیده میشود
زیر پرچم کدام حزب سینه می زنید؟
البته شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانید؛ او فقط حزبش را به این دعوت
میکند که اهل آتش سوزان (جهنم) باشند!
زکات مال؛ درمان بخل نفس
شبهه
در سوره یونس آیه 20 گفته شده: مشرکین می گویند چرا معجزه ای از طرف خدای پیغمبر بر پیغمبر نازل نمی گردد. ای پیغمبر به آنها بگو که غیب و معجزه از ناحیه خداوند است... همچنانکه مشاهده می کنید این آیه صراحتا آوردن هر گونه معجزه از ناحیه پیغمبر مسلمانان را رد می کند. بنا بر این ادعای مسلمانان مبنی بر وجود معجزاتی از سوی پیغمبر کاملا بی اساس است.
برای خواندن جواب شبهه روی ادامه مطلب کلیک کنید
ادامه مطلب ...
مؤمن خیلی زیرک و زرنگ است، حتی سر شیطان کلاه می گذارد، همه از شیطان فرار می کنند، شیطان از مؤمن می گریزد. همه از آتش می ترسند، آتش از مؤمن می ترسدو فرار می کند. اگر شیطان به مؤمن حرفی بزند موجب رشد مؤمن می شود. همان طور که وقتی شیطان به حضرت عیسی(ع) گفت : اگر تو زاهدی پس چرا به دنبال کلوخی هستی که برای خوابیدن زیر سرت بگذاری، حضرت عیسی(ع) کلوخ را پرتاب کرد و خاک شد و فرمود : تا زنده ام دیگر کلوخ زیر سرم نمی گذارم. شیطان هم گفت : من هم تا زنده ام به مؤمن حرفی نمیزنم.
گرفتار یا گرفتار یار
هر وقت در زندگی ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است، زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است در واقع گرفتهی یار است.
یک عمر مهمانی
من اصبح علی الدنیا حزیناً فقد اصبح علی الله ساخطاً : هر کس به وضعیت دنیویش محزون باشد هر آینه بر خدا غضبناک است. این بدان خاطر است که وضعیت دنیوی او را کسی جز خدا بوجود نیاورده است. آیا زشت نیست که بعد از یک عمر نماز و عبادت، بر خدا غضبناک باشیم؟ آیا می شود که انسان همهی عمر مهمان باشد و باز هم از صاحبخانه پَکر باشد. چقدر بی وجدان باید باشد که خلقش از این صاحبخانه تنگ باشد. بیایید و از این صاحبخانه گله نکنید، خصوصاً پیش خلق از خدا گله نکنید که کفر است. اگر خواستید گله کنید به خود او کنید.