از اشک علی تا راز برادری

یوسف پیامبر

 .این حلقه های اشک بود که در دریای چشما ن علی (علیه السلام)می گزدید وبدون یافتن ساحلی خود را به اقیانوس خاک فرا می افکند.  بار  دیگر تیر طعن و کنایت منا فقان بر جان علی (علیه السلام ) می نشست. اما این تیر بسی دردناکتر از تمامی زخم ها ی گذشته بود،آری تیر تیز بی وفایی و دوری از ولایت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم).

منافق  و منافق صفتان هیچگاه بی کار نمی نشینند.کار منافق دست بر شمشیر بردن نیست بلکه تیغ تند و تیز منافقان همواره بر آبرو  و شرافت مومنان فرود می آید،خون نمی ریزد اما خون دلها سرازیر می کند،در روشنایی فریاد نمی کشد بلکه در تاریکی جهالت مردمان می خزد. حرکت منافق مانند حرکت مورچه ای سیاه در شب تاریک بر سنگ سیاه است یعنی کفر خفی به خدا .اگردر این کفر باقی بمانی کم کم سر از کفر جلی وآشکار به خدا در می آوری .پس مراقب باش!

   نجوای پنهان و آشکار در مدینه یک چیز بود چرا پیامبر ,علی را با خود به جنگ نبرد ؟ مگر او سردار همیشه فاتح اسلام نیست،مگر حیدر کرار نیست،مگر قاتل کفار نیست و ... 

برای خواندن ادامه مطلب روی ادامه مطلب کلیک کنید

جان علی از شنیدن این سخنان بی تاب شده بود  .اسب نیز از نگاه علی بیتابی را دریافته بود .اسب بسوی علی شتافت بیدرنگ وفرمان از پی فرمان علی می دوید تا به سرعت تمام خودرا به لشگر گاه نبی خدا برساند. 

علی (علیه السلام) روح خسته و دل شکسته خویش را به  پناهگاه جهانیان رسانیدوگفت:یا رسول الله مردم چنین شایع کرده‎اند که شما بامن قهر کرده اید و از من ناراضی هستید!

حضرت رسول اکرم فرمود:

"انتَ مِنّی بمنزلةِ هارونَ مِن موسی، الاّ اَنّهُ لا نبیّ بَعدی. (1)«تو نسبت به من مانند هارون هستی نسبت به موسی، جز آن که بعد از من پیامبری نمی‎آید.»

یعنی: ماندن تو در مدینه برای آنست که:

موسی علیه السلام وقتی به میقات پروردگار می‎رفت، برادرش هارون را در جای خود گذاشت:

و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی و اصلح و لا تتّبع سبیل المفسدین. (2)

 

     

به پیامبراسلام(ص) خبر داده شد که هرقل، قیصر روم، سپاهی بزرگ از رومیان تجهیز کرد و أعراب غرب شبه جزیره عربستان و منطقه شامات مانند لخمیان، جذامیان، عاملیان و غسانیان که در تحت نفوذ روم بوده و از حکومت مرکزی آن پیروی می کردند، نیز با آنان همراه شده و قصد هجوم به سرزمین مسلمانان را دارند و پیش قراولانشان حرکت کرده و به منطقه "بلقاء" رسیدند. پیامبر اکرم(ص) نیز برای دفع تهاجمات احتمالی دشمن بزرگ، در صدد تجهیز نیرو و تهیه امکانات برآمد و از مسلمانان مدینه، مکه و طوایف و تیره های بیابان نشین یاری خواست. با این که رسم پیامبر(ص) در سایر غزوات و سریه ها بر این نبود که نیت و هدفش را در آغاز آشکار سازد، در این غزوه، از آغاز نیتش را آشکار ساخت. زیرا در این غزوه، رفتن بس دشوار و هوا سخت گرم و راه دراز بود. از سوی دیگر، هنگام چیدن خرما و میوه ها بود و غلات مسلمانان در آن سال، اندک بود و تعداد نیروی دشمن و تجهیزات جنگی آنان بسیار زیاد. به همین جهت، منافقان از رفتن به این غزوه و کمک کردن پیامبر(ص) امتناع نمودند و برخی از مسلمانان و بادیه نشینان نیز از رفتن عذرخواهی کرده و با آن حضرت، همراه نشدند. اما مسلمانان خالص، آن حضرت را همراهی کرده و با جان و مال خویش در دفاع از کیان اسلام، استقامت ورزیدند. سرانجام، سی هزار تن آمادگی خود را اعلام و در لشکرگاه "ثنیه الوداع" گرد آمدند و هزینه این نبرد با کمک های مردمی و پرداخت زکات تا حدودی تأمین شد. پیامبر اسلام(ص) در رجب سال نهم قمری، به سوی سر حدات روم شرقی، که در آن زمان شامات را در اختیار داشتند، حرکت کرد.

پیامبر به امر پروردگار "مسجد ضرار" را ویران و دستور داد آن را آتش زنند، تا زمینه نفاق و چند دستگی از میان مسلمانان رخت بربندد.

"تبوک" دورترین مکانی بود که پیامبر(ص) در طی غزوات خود به آن جا مسافرت کرد و چون غیبتش طولانی می شد و از سوی منافقان باقیمانده و یهودیان پراکنده، واهمه داشت، حضرت علی(ع) را در مدینه باقی گذاشت و به وی سفارش های لازم را نمود و "حدیث منزلت" را در این غزوه، در شأن امیرمؤمنان(ع) بیان داشت. گرچه، جانشین رسمی پیامبر(ص) در مدینه، "سَباع بن عُرْفَطَه" و یا "مُحمّد بن مَسْلَمه" بود، ولی وجود حضرت علی(ع) در مدینه منوره، موجب اطمینان کامل خاطر پیامبر(ص) بود. آن حضرت، چندین روز، راه پیمایی کرد، تا این که به سرزمین تبوک رسید. در آن جا امیر "ایله" و اهالی "جرباء" و "اذرح" به نزد آن حضرت رسیده و با وی، به شرط پرداخت جزیه، مصالحه نمودند و در این باب سندی نوشتند. پیامبر(ص) و مسلمانان مجاهد، به مدت بیست روز در تبوک اقامت نمودند ولی از سپاهیان دشمن خبری نشد. به هر ترتیب، پیامبر(ص) به سوی مدینه بازگشت و چون به مدینه نزدیک شد، به امر پروردگار "مسجد ضرار" را ویران و دستور داد آن را آتش زنند، تا زمینه نفاق و چند دستگی از میان مسلمانان رخت بربندد. سرانجام، آن حضرت در ماه رمضان سال نهم قمری، به مدینه وارد شد. گفتنی است بسیاری از آیه های سوره توبه(9)، درباره این غزوه و رفتار منافقان و عکس العمل های پیامبر(ص) نازل شد. اکثر مورخان، تاریخ این غزوه را ماه رجب دانسته، بدون این که روز آن را تعیین کنند، ولی "محمد بن حبیب بغدادی"، در کتاب "الْمحبر" تاریخ حرکت پیامبر(ص) را نخستین روز ماه رجب سال نهم ذکر کرد.(3)

 

تهیه: سلطانی - گروه دین و اندیشه


1- معانی الاخبار، ص 74، از جابر بن عبدالله و سعد بن ابی وقّاص نقل کرد / مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 16/ صحیح بخاری، ج 5، ص 24، «باب مناقب علی علیه السلام»/ صحیح مسلم، ج 2، ص 360، «باب فضائل علی علیه السلام» / الغدیر، ج 3، ص 199.

2- سوره اعراف، آیه 142.

 

3_ نک: الطبقات الکبری (محمد بن سعد)، ج2، ص 165؛ المحبر (محمد بن حبیب بغدادی)، ص 116؛ تاریخ الیعقوبی، ج2، ص 68؛ المغازی (واقدی)، ج2، ص 989؛ تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 440؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام (ص) (جعفر سبحانی)، ص 475؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج1، ص 90

"و موسی به برادرش هارون گفت: در امت من جانشین من باش، و به اصلاح و پاکسازی همت کن و از راه انحرافی فاسدان اطاعت نکن."و برادرم به مدینه بازگرد!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد