از اشک علی تا راز برادری

یوسف پیامبر

 .این حلقه های اشک بود که در دریای چشما ن علی (علیه السلام)می گزدید وبدون یافتن ساحلی خود را به اقیانوس خاک فرا می افکند.  بار  دیگر تیر طعن و کنایت منا فقان بر جان علی (علیه السلام ) می نشست. اما این تیر بسی دردناکتر از تمامی زخم ها ی گذشته بود،آری تیر تیز بی وفایی و دوری از ولایت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم).

منافق  و منافق صفتان هیچگاه بی کار نمی نشینند.کار منافق دست بر شمشیر بردن نیست بلکه تیغ تند و تیز منافقان همواره بر آبرو  و شرافت مومنان فرود می آید،خون نمی ریزد اما خون دلها سرازیر می کند،در روشنایی فریاد نمی کشد بلکه در تاریکی جهالت مردمان می خزد. حرکت منافق مانند حرکت مورچه ای سیاه در شب تاریک بر سنگ سیاه است یعنی کفر خفی به خدا .اگردر این کفر باقی بمانی کم کم سر از کفر جلی وآشکار به خدا در می آوری .پس مراقب باش!

   نجوای پنهان و آشکار در مدینه یک چیز بود چرا پیامبر ,علی را با خود به جنگ نبرد ؟ مگر او سردار همیشه فاتح اسلام نیست،مگر حیدر کرار نیست،مگر قاتل کفار نیست و ... 

برای خواندن ادامه مطلب روی ادامه مطلب کلیک کنید

ادامه مطلب ...

شادی فیروزه ها

آن روز  آسمان آبی تر از هر لاجوردی بود .فیروزه ها می خندیدندو از شاد ی عیارشان افزون می شد .آخر در آن روز شهر فیروزه های عالمگیر مهمانی یگانه داشت .تاریخ از ازل چشم براه  این قدم ها بود آری امام علی ابن موسی الرضا (علیه السلام)در به قدمگاه نیشابور رسیده بود.

فیروزه

 هنگام ورود امام به نیشابور دو حافظ قرآن به نام‎هاى «ابو زرعه رازى‏» و «محمد بن اسلم طوسى‏» همراه با تعداد بیشمارى از دانشجویان سر راهش را گرفتند تا چشمشان به جمال رویش روشنى گیرد. مردم بسیارى به استقبال آمده بودند، برخى فریاد مى‏زدند، برخى دیگر از خوشحالى جامه خود را بر تن مى‏دریدند، عده‏اى روى زمین در مى‏غلتیدند، عده‏اى هم سُم استر امام را در آغوش مى‏کشیدند و بالاخره جمعى نیز گردن‎ها را به سوى سایبان محملش کشیده، هر کس به نحوى احساسات خود را ابراز مى‏کرد. روز به نیمه رسید و از چشمان مردم همچنان سیل اشک سرازیر بود. بالاخره چند تن از راهنمایان فریاد برآوردند که: «اى مردم، همه سکوت اختیار کرده گوش فرا دهید. پیامبر اکرم را با ازدحام بر گرد فرزندش آزار مدهید ... .»

در آن هنگام امام رضا علیه السلام حدیثى را با ذکر سلسله سند طلائیش که مشهور است، براى مردم چنین بازگو کرد:

خدا مى‏فرماید: «کلمه توحید یعنى لا اله الا الله دژ من است، هر کس وارد این دژ شود، از عذاب ایمن است.‏»

امام این را بگفت و مرکبش حرکت کرد، آنگاه دوباره سر از سایبان مرکب بیرون آورده افزود:

«اما با رعایت ‏شروط آن که من خود از جمله شروط آن هستم‏.»

در آن روز تعدادى بالغ بر بیست هزار نفر قلم و دوات به دست داشتند که حدیث امام را مى‏نوشتند. و بدینگونه مورخان رویداد معروف نیشابور را یادداشت کرده‏اند. (1)

نماز غلام پرهیزگار

سالی در مدینه قحطی و خشکسالی بود و مردم در صحرا و بیابان می‌رفتند و دعا می‌کردند، نماز می‌خواندند، شخصی می‌گوید من غلامی را در خلوت و تنهایی دیدم که نماز می‌خواند و عبادت می‌کرد، از خشوع و گریه‌ای که می‌کرد و مناجاتی که با حق کرد و از دعائی که کرد بارانی آمد که مجذوب او شدم و شک نکردم که آمدن باران از دعا و نماز او بوده است، لذا دنبالش را گرفتم هر جور هست من باید این غلام را در اختیار بگیرم و صاحب او شوم برای اینکه غلام او بشوم. دنبال او را گرفتم، آمد و آمد و رفت به خانه‌ی امام زین العابدین (علیه السلام).
این شخص رفت خدمت حضرت سجاد (علیه السلام) و گفت: آقا شما یک غلامی دارید من این غلام را می‌خواهم از شما بخرم، نه برای اینکه غلام من باشد، می‌خواهم او مخدوم من باشد و من می‌خواهم خدمتگزار او باشم، منت‌گذار و آن را به من بفروش. حضرت فرمود: آن را به تو می
بخشم. تا بالاخره آن غلام را حاضر می‌کنند حضرت می‌گوید همین را می‌گویی؟ شخص می‌گوید: بله. حضرت می‌فرماید: ای غلام، این شخص مالک تو است، غلام یک نگاه حسرت باری به من کرد و گفت: تو که بودی که آمدی و مرا از مولایم جدا کردی؟
شخص می‌گوید: من به او گفتم قربان تو؛ من تو را نگرفتم برای اینکه خدمتگزار خودم قرار بدهم من تو را گرفتم برای اینکه خدمتگزار تو باشم برای اینکه من در تو چیزی دیدم که در کسی دیگر ندیده‌ام، من جز برای اینکه خدمتگزار باشم هیچ قصد و غرضی نداشتم من می‌خواهم از محضر تو استفاده بکنم و بهره ببرم بعد جریان را به او گفتم، تا سخن من تمام شد رو کرد به آسمان و گفت: خدایا این رازی بود بین من و تو، من نمی‌خواستم بندگان تو اطلاع پیدا کنند حالا که بندگانت را مطلع کرده‌ای خدایا من را ببر، همین را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد. داستان راستان

نماز واقعی

هر وقت هنگام نماز می رسید امیرالمؤمنین - علیه السّلام - حال اضطراب و تزلزل پیدا می کرد. عرض می کردند شما را چه می شود که اینقدر ناراحتید. می فرمود: وقت امانتی که خداوند بر آسمان و زمین عرضه داشت و آنها امتناع از حمل آن ورزیدند، رسیده. در جنگ صفین تیری بر ران مقدسش وارد شد هر چه کردند در موقع عادی خارج نمایند نتوانستند، از شدت درد و ناراحتی آن جناب.
خدمت امام حسن - علیه السّلام - جریان را عرض کردند. فرمود: صبر کنید تا پدرم به نماز بایستد زیرا در آن حال چنان از خود بیخود می شود که به هیچ چیز متوجه نمی گردد. به دستور حضرت مجتبی در آن حال تیر را خارج کردند.
بعد از نماز علی - علیه السّلام - متوجه شد خون از پای مقدسش جاری است. پرسید چه شد؟ عرض کردند تیر را در حال نماز از پای شما بیرون کشیدیم.

 انوار نعمانیه، ص 342.

اخلاص شیخ عباس قمی

در یکی از ماه‌های رمضان با چند تن از رفقاء از ایشان (محدث قمی) خواهش کردیم که در مسجد گوهرشاد اقامه‌ی جماعت را بر معتقدان و علاقه‌مندان، منت نهد، با اصرار و ابرام این خواهش پذیرفته شد و چند روز نماز ظهر و عصر در یکی از شبستان‌های آنجا اقامه شد و بر جمعیت این جماعت روز به روز می‌افزود هنوز به ده نرسیده بود، که اشخاص زیادی، اطلاع یافتند و جمعیت فوق العاده شد؛ یک روز پس از اتمام نماز ظهر به من که نزدیک ایشان بودم، گفتند: من امروز نمی‌توانم نماز عصر بخوانم رفتند و دیگر آن سال را برای نماز جماعت نیامدند در موقع ملاقات و استفسار از علت ترک نماز جماعت گفتند: حقیقت این است که در رکوعِ رکعت چهارم، متوجه شدم که صدای اقتداکنندگان که پُشت سر من می‌گویند «یا الله یا الله ان الله مع الصابرین» از محلی بسیار دور به گوش می‌رسید، این توجه که مرا به زیادتی جمعیت متوجه کرد، در من شادی و فرحی تولید کرد و خلاصه خوشم آمد که جمعیت این اندازه زیاد است، بنابراین من برای امامت، اهلیت ندارم.

فوائد الرضویّه، ج1، مقدمه محمود شهابی.

فاضل مقداد سیوری حلی 826 هجری قمری(سالروز ارتحال)

فاضل مقداد

علمای شیعه هر چه داشته اند در طبق اخلاص نهاده اند تا معارف و معرفت ها، و تا دانش ها و حکمت ها، و تا تمامی خوبیها و متانتها را سینه به سینه و دل به دل به آیندگان تقدیم دارند، و تا اهل زمین به دستاویز محکمی چنگ زنند و به راه ضلال و گمراهی ره نپویند ، در این راه عشق پر فراز و فرود چه جانها که نثار مکتب اهل بیت نشد و چه دلها که در فناگاه ربوبی به فنا نرفت و اینک ما و پاسداری از این حریم حرم، تا که دلها صیقلی کنیم و ما نیز وادی عشق بپوییم .

یکی از ارباب معرفت که جان در وادی زیبای اهلبیت فدا و فنا کرد "فاضل مقداد" است که گوش جان به جانان او می دهیم، تا نمی از یم فضایلش برگیریم، گرچه به این کوتاه آن نشاید ولی ذکری و یادی از او  را باید . 

 

برای خواندن ادامه مطلب روی ادامه مطلب کلیک کنید

 

ادامه مطلب ...

زندگینامه آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی

 
 

مختصری از زندگینامه

آیت الله فهری در مورد زندگی آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی نقل می کنند  :
یکی از مردان پیشتاز این راه مرحوم عارف بالله آیة الله حاج میرزا جواد ملکی ـ قدس الله نفسه الزکیه ـ است  که در این میدان گوی سبقت از همگان ربود.
این مرد بزرگ با اینکه در مقام عرفان مقامی بس والا دارد و از اعظم فقهای « صائنا" لنفسه، حافظا" لذینه، مخالفا" لهواه و مطیعا" لامر مولاه» به شمار می آید .  


برای خواندن زندگینامه کامل ایشان به ادامه مطلب مراجعه فرمائید

ادامه مطلب ...

زندگانی آیة الله میرزا محمد جواد اصفهانی

 

عارف کامل و  فقیه مبارز، آیة الله میرزا محمد علی شاه آبادی  در سال 1292 قمری در اصفهان در بیت  فقیه ربانی، آیة الله میرزا محمد جواد اصفهانی ( حسین آبادی) رحمة الله دیده به جهان گشود.  


برای خواندن زندگینامه کامل ایشان به ادامه مطلب مراجعه فرمائید

ادامه مطلب ...

زندگینامه رجبعلی خیاط

عبد صالح خدا « رجبعلی نکوگویان » مشهور به « جناب شیخ » و « شیخ رجبعلی خیاط » در سال 1262 هجری شمسی، در شهر تهران دیده به جهان گشود. پدرش « مشهدی باقر » یک کارگر ساده بود. هنگامی که رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنیا رفت و رجبعلی را که از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت. 

برای خواندن زندگینامه کامل ایشان به ادامه مطلب مراجعه فرمائید

ادامه مطلب ...

زندگینامه آیت الله العظمی محمد بهجت فومنی

 

 

آیت الله العظمی محمد بهجت فومنی در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده ای دیندار و تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن واقع دراستان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید.
 

برای خواندن زندگینامه کامل ایشان به ادامه مطلب مراجعه فرمائید

ادامه مطلب ...

(زندگینامه شیخ عباس قمی)

 

در حوزه نور

شیخ عباس قمی پس از به پایان رساندن مرحله متوسط تحصیلات حوزوی دلش هوای دیاری دیگر کرد. او که دارای هوش و ذکاوت فوق‌العاده‌ای بود و برای کسب دانش و معرفت الهی حدّی نمی‌شناخت هرگز نمی‌توانست خود را به اندوخته‌های محدود حوزه قم قانع ساخته و دل آرام گرداند. از این رو قبل از رفتن به نجف روح خود را روانه شهر پاکان و دیار ایمان و آستان مقدس امیرمومنان حضرت علی‌ علیه‌السلام کرد. او در سال 1316 هـ. ق کوله بار سفر بست و برای فراگیری دانش بیشتر عازم نجف اشرف شد. در بدو ورود به زیارت بارگاه منوّر امام همام و پیشوای شهیدان تاریخ شتافت و در کنار تربت پاکش قرار گرفت و با چهره‌ای غریبانه و دل گرفته بر غریبی آن مظلوم تاریخ گریست.   

برای خواندن زندگینامه کامل ایشان به ادامه مطلب مراجعه فرمائید

ادامه مطلب ...